توی کشوی آزمایشگاه بود!

گاهی چقدر آرامش عجیبی در ندانستن هست!و چقدر عجیبه این موضوع!این که استرس چیزی رو داشتن از لحظه ی فهمیدن چیزی شروع میشه،نه از لحظه ی وقوعش...

دیروز بعد خرید کیف پولم رو گذاشته بودم تو کشوی آزمایشگاه که همینجوری رو میز نباشه و گم نشه،بعد یادم رفته بود برش دارم و بدون کیف پول اومده بودم خونه و اسنپ هم آنلاین پرداخت کرده بودم و موقع برداشتن گوشیم هم متوجه نبودن کیف پولم نشدم.

صبح که اومدم از در خونه برم بیرون به عادت همیشگی وسایلم رو چک کردم و دیدم کیف پولم نیست!

فکر گرفتن دوباره ی کارت ملی و دو تا کارت بانکی و کارت دانشجویی تو این اوضاع کرونا از ذهنم گذشت و داشتم قالب تهی می کردم!تا اینکه رسیدم به محل کارم و شروع کردم از جاهایی که کمترین احتمال رو می دادم که کیفم رو پیدا کنم شروع به گشتن کردم!بله دقیقا!از جایی که کمترین احتمال رو می دادم!اینم از عجایب دیگه ی انسان بودنه که گاهی حاضره هر کاری بکنه که دیرتر ناامید بشه!به گشتنم ادامه دادم و بالاخره تو همون جایی که بیشترین احتمال رو می دادم پیداش کردم!

الان نشستم و گاه و بی گاه برف بیرون رو نگاه می کنم و چای می خورم و tom odell می خونه:

See those birds going across the sky
Three thousand miles they fly
?How do they know which way to go
Somehow they always seem to know
They say there's mother nature in everything we see
!Wish I had a little mother nature in me

magnetised-tom odell

۱ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان